شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست…
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ !!!


موضوعات مرتبط: سهراب سپهری ، ،
برچسب‌ها: سهراب سپهری ,

تاريخ : شنبه 31 فروردين 1392 ا 11:42 نويسنده : soheil ا

قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.

قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان


موضوعات مرتبط: سهراب سپهری ، ،
برچسب‌ها: سهراب سپهری ,

تاريخ : شنبه 31 فروردين 1392 ا 11:41 نويسنده : soheil ا

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی. یا خدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را.  بجو مارا،  تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم،  آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت


موضوعات مرتبط: سهراب سپهری ، ،
برچسب‌ها: سهراب سپهری ,

تاريخ : شنبه 31 فروردين 1392 ا 11:39 نويسنده : soheil ا

همیشه از آدمهایی که حرمت زندگی را نگه نمیداشتند و خودشان را میکشتند تعجب میکردم،
اما حالا میفهمم چه طور میشود که خودشان را میکشند. بعضی وقتها زندگی کردن غیر ممکن است!

نامه‌های دوستان
“سهراب سپهری“


موضوعات مرتبط: سهراب سپهری ، ،
برچسب‌ها: سهراب سپهری ,

تاريخ : شنبه 31 فروردين 1392 ا 11:38 نويسنده : soheil ا

همیشه از آدمهایی که حرمت زندگی را نگه نمیداشتند و خودشان را میکشتند تعجب میکردم،
اما حالا میفهمم چه طور میشود که خودشان را میکشند. بعضی وقتها زندگی کردن غیر ممکن است!

نامه‌های دوستان
“سهراب سپهری“


موضوعات مرتبط: سهراب سپهری ، ،
برچسب‌ها: سهراب سپهری ,

تاريخ : شنبه 31 فروردين 1392 ا 11:38 نويسنده : soheil ا


من نمیدانم
که چرا میگویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست.
واژه باید خود باد، واژ باید خود باران باشد.
چترها را باید بست.
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
باهمه مردم شهر، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.


موضوعات مرتبط: سهراب سپهری ، ،
برچسب‌ها: سهراب سپهری ,

تاريخ : شنبه 31 فروردين 1392 ا 11:35 نويسنده : soheil ا
صفحه قبل 1 صفحه بعد
Weblog Themes By سایت عاشقانه